دانشجو بجز روز دانشجو چه میخواهد؟
داستان روز دانشجو را که در اعتراض به کودتای 28 امرداد 1332 شکل گرفت میدانید. چهار ماه از این کودتای ننگین گذشته بود که نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران سفر کرد. در جریان این دیدار دانشجویان دانشکدههای فنی و علوم سیاسی دانشگاه تهران اعتصاب کردند و در طی این اعتصاب 3 نفر از آنها کشته شدند. از آن زمان تا کنون روز 16 آذر روز دانشجو نامیده میشود. اما…
اصلا دانشجو چه میخواهد؟
دانشجو آینده میخواهد، کار میخواهد، زندگی میخواهد. دانشجو به اندک امیدی برای شاغل شدن در آینده دلخوش است و این امید که از او گرفته شود، فرقی با یک مرده متحرک ندارد.
این نوشته، درد دل یک دانشجوی پرتلاش است: با هزار امید و آرزو و با هزینههای سرسامآور کلاسهای کنکور یک سال تمام از خروسخوان تا بوق سگ شیمی و انتگرال و عربی خواندیم تا از قیف مسخرۀ “کنکور” گذر کنیم.
جسم و روحمان در گذر از این قیف خُرد شد. روانۀ دانشگاه شدیم تا شاخ غول را بشکنیم و آیندهساز این مملکت شویم.
توی ذهنمان با هیجان و شور پلههای موفقیت را سه تا یکی کردیم و با خودمان قرار گذاشتیم که بعد از دوره لیسانس برای ارشد میخوانیم و قلههای موفقیت را با صعودی زیبا تسخیر میکنیم. چنان در میان دوستانی که هدفشان مهاجرت از ایران بود، دَم از وطنپرستی و عِرق ملی زدیم و از اینکه این کشور را باید ما جوانها با تلاش و دانش و علم بسازیم که خودمان هم باورمان شد میتوانیم این آشفته بازار را به سرانجام برسانیم.
اما چه شد؟ راستش هیچ. بعد از 6 سال تحصیل در بهترین رشته و بهترین دانشگاه، […]، تازه فهمیدم اگر این 6 سال را صرف یاد گرفتن حرفهای کرده بودم، از نظر مالی خیلی موفقتر بودم. دوستم که دانشگاه قبول نشد و علاقهاش به رشته مکانیک را با فراگیری اصول مکانیک ماشین در یک تعمیرگاه شکوفا کرده بود، حالا پس از 6 سال صاحب یک تعمیرگاه شیک و باکلاس شده و برای خودش کُلی برو بیا دارد.
ادامه تحصیل یا مهاجرت؟
برای دانشجویی که شش سال از بهترین روزهای زندگیاش را به حفظ کردن و خواندن دروسی گذرانده که کمترین نقشی در کار و اشتغال آیندهاش نداشته و نخواهد داشت [چون کاری در رشته مرتبط پیدا نمیکند]، دو راه بیشتر وجود ندارد: یکی اینکه مدرکش را قاب کند و بزند به دیوار یا اینکه بار و بندیلش را ببندد و برود. البته برای پسرانی که سربازی نرفتهاند راه حل سوم برای نیفتادن در این ورطۀ سردرگمی، ادامه تحصیل و ادامۀ این چرخۀ بیماریوار ادامه تحصیل است. شاید گفتن آن برای دانشجویان و امیدهای آینده سخت باشد، اما خیلی از دانشجویان مهاجرت را انتخاب میکنند.
مهاجرت در بهترین حالت هم مشکلات خود را دارد. این جمله که هیچ کجا وطن نمیشود را فقط یک مهاجر درک میکند. گاهی با وجود تحصیل در بهترین دانشگاههای ایران، دانشجویان مجبور میشوند همان رشته را در کشور دیگری دوباره بخوانند تا بلکه این بار موفق شوند.
واقعا دانشگاه چه فایدهای برای دانشجو دارد؟
اینها بایدها و نبایدهای دانشگاه است؛ به نظر شما دانشگاههای ما چقدر بایسته و شایستهاند؟
بایدها | نبایدها |
دانشجو را خلاق و پویا کند. | دانشجو را سرخورده و بلاتکلیف کند. |
روزنههای امید را باز کند. | کورسوی امید را نابود کند. |
دانشجو را برای زندگی حرفهای و درآمدزایی و لذت بردن از زندگی آماده کند. | دانشجو را به یک «هارد» برای ثبت اطلاعات به درد نخور تبدیل کند. |
کمک کند راهکاری برای حل مشکلات کشور پیدا شود. | بر مشکلات کشور بیافزاید. |
آینده را کشف و اختراع کند. | آینده را محو کند. |
سبک زندگی دانشجویی، ادامه تحصیل و خواب